در یادداشت های پیشین بر این اشاره شد که نوشته های آقای پورپیرار، خالی از اشکال و اشتباهات "به عمد" کم نبوده و اغلب در هر نوشته هایش، انحرافی را در ذهن مخاطب ایجاد کرده است، تا بتواند ذهن ها را از فرضیات اشتباه به نتایج اشتباه بکشاند و به هر جور ممکن در ذهن و روح مخاطب وارد کند! مثالا امیرکبیر را زاده اراک می گوید و سپس مدعی می شود در آن سال شهر اراک نبوده است، پس آن شخص کلا موجود نبوده است و یهود جعلش کرده است! مثلا وقتی به ایشان گفته شود او که اصلا زاده اراک نبوده، پس می توانید حدس بزنید چه ها که به مخاطب نمی فرمایند.
این سوتی ها در هند و مالزی و اندونزی شناسی ایشان که دیگر به نهایت می رسد. ایشان که خودشان را در تمامی علوم ختم می دانند، وقتی که تحت تاثیر گفته های هندویان قرار گرفته بود، مخصوصا در معرفی آرخاشام که می فرمود که آنجا را با دست خالی بدون استفاده از ابزار آلات کنونی ساخته اند!
بعدا که جرثقیل های غول پیکر و ابزار آلات بسیاری که در ساخت آرخاشام مورد استفاده قرار گرفته بودند، رو شدند، پورپیرار ریلکس تر از قبل، خودش با نمایش چند تصویر از جرثقیل ها باز به تناول توهمات خویش ادامه داد.
این عکس از سری تصاویر سوروگون از تخت جمشید است. در کنار دیگر تصاویرها، به واضح نشان دهنده ی موجودیت کتیبه های تخت جمشید قبل ورود عوامل دانشگاه شیکاگو به شیراز است.
پس مجبور هستید بر نوشته های ایران شناسی و حتی در نوشته های مکتوبی ایشان مشکوک شوید. باید بر هر مدخل باز شده توسط ایشان آن قدر مهارت بیابید تا بتوانید دوز و کلکشان را در نوشته هایش تشخیص دهید.
حاشیه نویسی پورپیرار در مورد تصاویر مشروطه نیز این چنین است، حال آن که برای هر شخص بی طرفی رخ ندادن رخدادی به عنوان "انقلاب مشروطه" در آن سال ها مشخص است؛ لیک غرض و هدف دیگری از نمایش آن تصاویر برای قلیل نشان دادن مردم است، مطلبی که با آمار و ارقام نیز منطبق است.
و حال به تصاویر مقالاتش کمی دقیق می شویم شاید فرصت را به آن دسته ای بدهد که اندکی سر عقل بیایند تا بگویند : پورپیرار دیگر بس است.
جاعل خوش ذوق ما همان شوخی را در این عکس با شبیه آقای جنتی کرده که با وجود کوچکی اندام باز هم در فضای سمت راست شاه جا نگرفته است. سازنده عکس افزودن آن تیغه برف روب زیر بدنه در کالسکه قبلی را لازم ندانسته و از نصب ان صرف نظر کرده است. ارزش تصویر در این است که بدانیم کار این گونه ساخت و سازهای عکاسی در زمان و پیش چشم ما نیز همچنین ادامه داشته است. باری جدای از این دو عکس و تصویر زیر که شناخت مسافران و ساکنان درون کالسکهها غیر ممکن است، چند عکس هم در انتهای کتاب دوم خاطرات ناصرالدین شاه در سفر سوم به فرنگستان ارائه دادهاند که تنها به کار اثبات این مطلب میخورد که بدانیم مستندات تصویری لازم برای اثبات سفر شاه قاجار موجود نیست هرچند که لااقل در ۵۰ نقطه خاطرات و نیز روزنامه اعتمادالسلطنه برداشته شدن عکس از مناظر گوناگون سفرهای شاه به اروپا ذکر شده است.
(کتاب چهارم، برآمدن مردم، مقدمه 22، ناصر پورپیرار)
انشاءالله اندک اندک، به نقد و بررسی نوشته های بدعت گونه آقای پورپیرار بپردازم و نشان دهم در هر مدخلی که آقای پورپیرار باز کرده است، اشتباه و مکر و حیله و شیادی پشت نوشته اش خوابیده است! 10 سالی است که با نوشته های آقای پورپیرار آشنایی دارم؛ خداوند را شاکرم که این امکان را داد تا به تحقیق دوباره ای در نوشته های ایشان بپردازم. در این بین حیفم آمد تحقیقاتم را به صورت مکتوب در اختیار سایر دوستان قرار ندهم. امید وارم این اشارات، پایانی به حمایت کورکورانه دوستان، از نوشته های آقای پورپیرار شود.
موردی که سبب خروج از این به اصطلاح مکتب پورپیراریسم شد که فیل ایشان یاد هندوستان کرد و هندوستان شناسی ایشان گل انداخت و برای رد معماری با شکوه مسجد « تاج محل »، با ارائه و نشان دادن دو تصویر آشکارا متفاوت، از مسجد « تاج محل » و مقایسه اش با محلی موسوم به « مقبره بی بی کا » ، شروع به سر هم کردن یک سری خزعبلات نمود. از این بدتر برایم، این سخت آمد که ایشان به اشتباه خود معترف نشد و همچنان از این شماره از ایران شناسی اش دفاع می کرد!!!
« حالا شما را به تماشای رنگین ترین دم خروس دروغ می برم. این هم تصویری از تاج محل و باز هم برداشتی با استفاده از فیلم رنگی است که عمر آن را حد اکثر به 50 سال پیش می کشاند. بنایی که آثار آتش سوزی، حتی پس از رسیدگی های لازم در آن کاملا آشکار است. در تصاویر زیر هر دو تاج محل و دو نوع قبر شاه جهان و زن اش را کنار هم می بینید تا صاحب نظران و خردمندان و حقیقت طلبان در یک لحظه و به نگاهی آگاه شوند که تاج محل کنونی قلابی، نوساز و بنای بی جلا و امتیازی است برای فریب و گوش بری عوام و ساده لوحانی که بسیار آرزومندند از پشت چنگیز خان مغول به عمل آمده باشند!!! آیا در سرزمینی که در مدت 5 سال آخشاردام ساخته شده، آیا بالا بردن چند قطعه مرمر بدون تراش، به زمانی بیش از یک سال نیاز داشته است؟!! »
(ایران شناسی بدون دروغ، 225، ناصر پورپیرار)
آیا رنگین ترین دم خروس دروغ نویسی را از جانب ایشان مشاهده نمی کنید ؟!! آیا بیش از این می خواهید در باتلاق لجن یک شخصی فرو روید؟ شخصی که در مورد آثار هندوستان چیزی نمی داند و برایمان از « جعل » در تاریخ هندوستان می نویسد ؟ آیا حقه نویسی ها و تاریخ نویسی های سایر یهودیان برایمان کافی و بس نبود که اینک در این برهه از زمان شاهد این نوع نوشته های یهودانه ایشان باشیم؟!! مداخل « نو گشوده » ایشان، بر ما عیان ساخت تا با ادراک بفهمیم، تاریخ نویسی از نوع یهودی، چقدر می تواند حاکی از مکر و حیله و شیادی باشد! اینک ملاحظه می کنید که سوختگی آثار در تصویر دوم ، باعث لاغر شدن « تاج محل »، (تصویر اولی) شده است و مناره ها هم از شدت آتش ، پف کرده است!! حیله و مکر نویسی های ایشان به حدی است که لا اقل بر این دست گل به آب رفته هم اعتراف نمی کند و جرات آن را نداشته است که لا اقل بفرماید اشتباه کرده است و بر عکس هم چنان از این شماره از ایران شناسی اش با سوگند الهی دفاع می کند ! آیا از این میان، از شاگردان نزدیک آقای پورپیرار ، نظیر جنابان نصریه، غفوری، عابدی، مهدی مهدی، حاجی زاده و رحمانی و محمد اوجال و ... ، شیرمردی پیدا است تا از ایشان بخواهد تا حداقل بر « اشتباهش » و نه بر « شیادی اش »، در این نوشته اعتراف نماید؟!
« ... آقای کرامت پور ترک با بزرگواری چند تصویر به ای میلم فرستادند که نه فقط مرا وام دار محبت خود کردند بل به وجهی شگرف پرده از برابر دیدگاهم برداشتند. شاید هم این تصاویر چون تخماقی بر گیجگاه کسانی فرود آید که این جا و آن جا خود را از نوادگان کورش و داریوش می شمرند! ضمن این که سئوال بزرگ تری سرک می کشد که آن مسائل هامان و استر و مردخای و آن ماجرای دربار و جشن ۶ ماهه و غیره، در کجا و کدام کاخ رخ داده است؟! »
(ایران شناسی بدون دروغ، 277، ناصر پورپیرار)
اینک زمان آن فرا رسیده است تا بر چگونگی کتیبه شناسی های آقای پورپیرار، نگاهی بیافکنیم. در این نوشتارها، برخلاف گفته های آقای پورپیرار نشان خواهم داد که قبل از ورود افرادی با نام باستان شناسان دانشگاه شیکاکو، کتیبه ها در جای جای تخت جمشید موجود بوده است. شخصی که تا دیروز ، عهد عتیق را به جز قسمت تورات پنج گانه اش قبول داشت و آن ها را با یافته های باستان شناسی مقارن می دانست و از همه مهم تر محوریت اصلی نوشته هایش کتاب «استر» بود، در تحت تاثیر عکس های آقای پورترک! قرار گرفته ، تمامی آن چه قبلا در این مورد فرموده بود را جعل دانسته تا مقدمه ای باشد برای آینده، که حتی بتواند اجداد یهود را از این ننگ بزرگ، تبرئه کرده و پوریم را خیالی بفرماید!
« این تصویر، که آقای پور ترک به مجموعه عکس های تاریخی کاخ گلستان متعلق می دانند، بی تردید از نخستین عکس هایی است که موقعیت اسفنکس های خروجی رو به شرق دروازه ملل را نشان می دهد. این عکس بدون مجامله مربوط به زمانی است که هنوز کم ترین دخالتی در محوطه تخت جمشید صورت نگرفته و راهروی گذر خروجی شرقی و ورودی غربی دروازه، تقریبا به ارتفاع دو متر، در زیر آوار زمانه و جریان مداوم باد و غبار و خاشاک مدفون بوده است. »
(ایران شناسی بدون دروغ، 277، ناصر پورپیرار)
اگر این تصویر را ملاحظه می کنید، از خود نپرسید که دیوار کتیبه دار، از سه پایه دوربین، چه قدر فاصله دارد و آیا اینک با یک دوربینی نظیر آن دوربین، می توان به همان فاصله و با توجه به زاویه تابش نور خورشید، عکس کتیبه برداری نمود؟!! تصویر بالایی گویا از عکس های « آنتوان سوروگین »، از اولین عکاس دوره قاجار بوده است.
« ... و تصویر بالا هم، از همان محل، که چند دهه از عکس قبل جوان تر است و از جلد اول کتاب تخت جمشید اشمیت برداشته ام، باز هم از کم ترین اقدامات مرمت نشانی ندارد، راهروی عبور همچنان بر اثر عوارض زمان، زیر خاک پنهان است وگرچه تمهیداتی برای صیقل دادن بلوک های سنگی صورت گرفته ولی سنگ های دیواره در قسمت بالای بال اسفنکس هنوز هیچ اثری از کتیبه بر خود ندارد.»
(ایران شناسی بدون دروغ، 277، ناصر پورپیرار)
اصل تصویر بالا را در زیر آورده ام تا شاهد مقدار فاصله ی سه پایه دوربین از دیوار باشید. زووم کردن تصویر برای القاء این مطلب که عکس از فاصله نزدیک تر از دیوار گرفته شده است، نوع دیگری از شیادی های آقای پورپیرار است. در این بین نا گفته هم نباشد، عکس های واضحی از این دروازه از « سوروگین » موجود است که هیچ تفاوتی با عکس های جدیدتر در کتاب اشمیت، ندارد و هیچ تمهیداتی برای صیقل دادن بلوک های سنگی صورت نگرفته است و از دیر باز، روی این دیوار صیقلی و همچنین دارای کتیبه بوده است.
IRAN: Persepolis - Gate Of Xerxes - Guardian Man-Bulls of E Doorway.
این همان تصویری است که آقای پورپیرار ، سه پایه ی دوربین عکاسی را برای رسیدن به مقاصیدش، به دیوار نزدیک تر کرده است!!! من آن را از «وب سایت دانشگاه شیکاکو» برداشته ام و در کتاب اشکیت نیز ثبت است.
« زبان این عکس باید که سرسخت ترین باستان پرستان و عالی مقام ترین فرزندان کورش و داریوش را با حقیقت آشتی دهد. زیرا که عکس را پس از خاک برداری های نخستین از دروازه برداشته اند، راهروی عبور باز است و مشغول نظیف کاری های بیش ترند و گرچه زاویه دید دوربین کاملا نرمال است و بر روی دیواره فراز بال اسفنکس متمرکز نیست، اما نقش ۳ کتیبه به وضوح دیده می شود. این حکایتی است که با زبان انسانی می گوید کتیبه ها را گروه مرمت کار وارد شده بر دروازه حک کرده اند! در تصویر بالا، بر آن سنگ ها که کم ترین علامت نوشتاری و کتیبه نبود، ناگهان به مجموعه ای از مکتوبات برمی خوریم. اگر این نوشتارها بر سنگ بالا کاملا قابل دیدار است، پس از جماعت باستان پرست بپرسیم چرا آماده سازی این کتیبه ها با ورود مرمت کاران به تخت جمشید همزمان است؟! »
(ایران شناسی بدون دروغ، 277، ناصر پورپیرار)
IRAN: Persepolis - Gate Of Xerxes - Guardian Man-Bull and Inscription on N Jamb of E Doorway.
این تصویر نیز ، اورجینال تصویری است که آقای پورپیرار گذاشته است و مدعی است شیادان دانشگاه شیکاکو در یک اقدام، علاوه بر حک کردن کتیبه، بر پاک کردن و سیقلی دادن به دیوار مشغول بوده اند!! وی دو تصویر را برای تشابه دادن به هم، و تنها برای القاء این مطلب که هر دو تصویر از یک جایگاه عکس برداری شده است، به سایز تقریبی یکسانی در آورده است!! آقای پورپیرار مدعی است که « زاویه دید دوربین کاملا نرمال است و بر روی دیواره فراز بال اسفنکس متمرکز نیست»، اما از زاویه ی نور خورشید که بر سطح دیوار می تابد، سخنی هم نمی گوید !!
حالا با یقین کامل اعلام می کنم که تمام کتیبه های مندرج در سراسر تخت جمشید و حواشی آن، جعل جدیدند، خردلی ارزش تاریخی ندارند، چرا که هیچ عقب مانده ای پیش از اتمام ساختمان هایی در دست اقدام، عجولانه انجام آن را به تاریخ گزارش نمی دهد.
(ایران شناسی بدون دروغ، 277، ناصر پورپیرار)
ملاحظه می کنید که ایشان با چه روشی نخست کتیبه ای را جعل معرفی نمود ، و سپس با تعمیم آن فرموده است : «تمام کتیبه های مندرج در سراسر تخت جمشید و حواشی آن، جعل جدیدند.» در اتمام این نوشته تنها به تصویر از سوروگین، از همین دروازه اکتفاء می کنم ، که سال ها پیش قبل از ورود عوامل دانشگاه شیکاکو به آن سایت، گرفته شده است.
لازم است گفته شود، این نوشتار برای تایید علاقه های باستان پرستی نبوده است. این نوشتار تنها برای نشان دادن نمونه دیگری از شیادی های آقای پورپیرار است والسلام. امید است شاگردان آقای پورپیرار افسار کوته فکری و عناد و عداوت را رها کنند، چرا که این رهی که آن ها رهسپار آن شده اند، به اصطلاح از چال به چاه افتادن است !
من الله التوفیق.
قبل از هر کلامی بگویم : « مدارکی که اندک اندک در وبلاگ قرار داده خواهند شد به طور یقین در منطق آقای پورپیرار، جعل آشکار یهود است !!!! ». پس بدانید سخنان آقای پورپیرار همگی درست و خالی از اشتباه هستند!!!
نقشه شهر اراک در ۱۸۵۱
« این نقشه شهر اراک در ۱۶۰ سال پیش و ۱۸۵۱ میلادی و بنا به مقیاس، مستطیلی به طول و عرض ۷۵۰ در ۶۵۰ متر است. می گویند این شهر را فتح علی شاه ساخته که در تهران خانه نداشته و شکر خدا در منابع رسمی موجود هم، عمر بنای شهر اراک را بیش از ۲۰۰ سال نمی دانند. احتمالا فتح علی شاه می دانسته که پیش شرط برخاستن و رویش دو سمبل سیاسی و فرهنگی بلند آوازه ی ایران، ساختن شهر اراک بوده است، تا ۲۳۵ سال پیش، در این شهر ۲۰۰ ساله قائم مقام فراهانی و ۲۰۵ سال پیش، امیر کبیر متولد شوند!!؟»
(ایران شناسی بدون دروغ، 254، ناصر پورپیرار)
کسی که شخصیت تاریخی «فتح علی شاه» را موهوم و جعلی می انگارید، در یک اقدام تاکتیکی، وی را از لیست مجعولیت خارج می کند تا به گمان خود کشف تازه ای را به اکتشافات خود بیافزاید. تا کنون هیچ کس از شاگردان ناصر پورپیرار به خود زحمت تحقیق در این مورد را نداده اند و همه با دهانی باز ، حیرت زده از کشف جدید استاد خویش، حظ می کنند و پیام و کارت های تبریک برای شان ارسال می دارند! گمان نمی کنم آقای پورپیرار ندانند که میرزا محمدتقی خان امیرکبیر و میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی، از زادگان شهر اراک که هنوز در زمان زاده شدن شان، ساخته نشده بود، نبوده و زادگاه آن ها روستای «هزاوه» بوده است؟!!
روستای «هزاوه»
ایشان تصاویر قدیمی شهرها را ارائه می دهد، و کوچکی اندازه شهرها را دلیلی بر تازه ساز بودن شهرها ذکر می کند! از اختلاف دو دوره سرشماری اخیر، به تعیین معادله ریاضی رشد جمعیت روی می آورد، که در نوشتار بعدیش، آن معادله ریاضی کشف کرده اش را هم نقض می کند! آیا ایشان خود را از مرگ و میر مردم ، در زمانهای گذشته به دلیل نبود بهداشت و حتی مواد غذایی و ... ، به بی خبری نزده است؟!!
جدیدا ایشان با اسنادی که تنها مورد تایید خودش است، به جنگ با زبان های مردم منطقه روی آورده است. مردمانی که نه تنها در مورد تاریخ آن ها چیز قابلی نمی داند، حتی در مورد تکنیک های زبان های آنها نیز چیز خاصی نمی داند. پس مقصود از این نوشته ها ، نه متنبه کردن ایشان، بل تلنگری به سان زنگ ساعت، به آن دسته ای است که در لالایی داستان های ایشان، خفته اند و گمان می برند اگر از خواب زده گی، بیدار شوند، انگ « یهودی »، بر قامت تازه به عرصه رسیده شان زده خواهد شد. دوست گرامی، بنگردید که « چه کسی » بر شما « چه انگی » می زند. آن شخص خود به دفعات مکرر بر « یهودی » بودن خود معترف بوده است، بر دیگران انگ یهودی می زند. اگر 10 بخش از نوشته های اسلام و شمشیرش را به نپذیرفتن یهودیان در محضر خداوند داده است، پس پذیرش مطالب یک یهودی، توسط بندگان خداوند که دیگر جای خودش را خواهد داشت!! پس اگر یهود، نه قوم و نه نژاد و نه دین و نه مذهب، بل ترکیبی از آن هاست، یقین بدارید این رهی که « نظریات یهودانه » ایشان، خواستار بردن را دارد، نه بر تقویت پایه های اسلام، بل چیزی جز برای تنزل دادن پایه های قدرتمند دین اسلام نیست. چرا که با نظریات و روش ایشان، هیچ مسلمانی در هیچ نقاط دنیا به جز مالزی و اندونزی وجود ندارد و همه و همه از تخم یهودند. اینک از هر نقاطی، هر مسلمانی که مخالفت خود را با نکات زیر و درشت در تاریخ نگاری پورپیرار نشان دهد، آنوسی و یهودی خواهد شد. پس آن مسلمانی که در فلسطین، یا در افغانستان، یا در عراق، بنا به عقایدی که دارد و ترویج می دهد و نظریات پورپیرار را نمی پزیرد، یهودی خواهد بود! در حالی که همان مسلمان، توسط یهودیان حمار، سلاخی و ترور می شود!؟ به این فکر کن که : تشخیص شما درست است یا تشخیص یهودی که می کشد؟!! و بنگرید اگر اجداد ما و مردمان کشورهایی نظیر افغانستان، عراق، فلسطین و لبنان و ترکیه و ...، از نسلی بر خاسته از قوم یهود، برای نابودی اسلام و هم چنین برای پنهان سازی پوریم، بوده است، چرا همین مسلمانان در اصل یهودی، دشمنان اصلی « یهودیان » هستند؟
« مقاومت مسلمانان در برابر زورگویی های مشرکین، در افغانستان و ایران و عراق و فلسطین و لبنان، مهار و کنترل اعصاب و عقل را از کف سران سیاسی و فرهنگی و نظامی و مذهبی غربیان بیرون کشیده و هر روز افتضاح تازه ای دربرخورد با جهان اسلام به بار می آورند که نهایت خشم آن ها از ناتوانی مطلق در مقابله با مسلمین را نشان می دهد. اینک سخن گوی اصلی و متبرک کننده تجاوز در جهان مسیحیت و یهودیت به میدان آمده، تا برای حفظ عصای طلایی دست و رسن تذهیب شده گردن، به پیامبر اسلام بهتان چاله میدانی ببندد. ما با او از زبان قرآن سخن می گوییم و جایگاه واقعی اش را نشان می دهیم که با کمال تاسف، معتقدین به تعارفات دنیوی و رسمی موجود، راه برخورد صریح و بی مجامله ی اسلامی با آنان را بسته اند تا جانیان و خائنین به بشر، با بی شرمی اظهار طهارت، و گستاخانه از اسلام ادعای طلب کنند! »
(مشرکین نجس اند؛ ناصر پورپیرار)
پس از ترجمه ی مقالات اسلام و شمشیر بر زبان عرب، خواهان ترجمه آن بر زبان ترکی شدم که در همان پاراگراف بالا، به تفکری عمیق فرو رفتم. واقعا منظور « نویسنده » از مسلمانان، در افغانستان و ایران و عراق و فلسطین و لبنان، چه کسانی هستند؟ مگر در نظر ایشان، این مسلمان نماها نبوده که بنا به نپذیرفتن خیل نظریات ایشان، به یهودی و آنوسی متهم بودند و می شدند؟
با کنار هم گذاشتن تمامی مطالب مورخ، تنها در اندونزی و مالزی اسلام و مسلمان بود و آن چه در آن کشور های مورد شمارش ایشان بود، جز مسلمان نماهای « یهود » نبود.
یقین بدارید پس از انتشار این نوشته ها، چهره ی برملا شده خود را پشت این آیه ی کبیر « و مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین »، نقاب خواهد زد و چنین خواهد نوشت که به مدد خداوند، مسلمانان در اصل یهودی! اینک دشمن اصلی یهودیان شده اند؟!!!
پس موافقان این آراء بپذیرند که مسلمانان در اصل یهودی، هم افکار پلیدانه یهود را ترویج می دهند و هم دشمن اصلی یهود نیز هستند!!
در وبلاگ آقای پورپیرار، بحثی در مورد زبان شناسی انجام گرفت که در این وبلاگ به اظهارات آن ها، خواهم پرداخت. در این نوشته کامنت های ارسال شده به نوشته های منازعه 1 و منازعه 2 را قرار می دهم.
==========================================
کامنت من :
بخش اول
آقای مهدی مهدی
بر این باورم، در انتقاد زبان ترکی، انتخاب تورات ترکی، عمدی و برای به ناحق محکوم کردن زبان ترکی به «زبان یدیشی» بوده است. به طور حتم، آقای پورپیرار منابع بل کهنتر از آن تورات ترکی را داراست که حتی پتکی بد تر از تورات ترکی ، بر قامت زبان ترکی باشد.
1. جمله جالبی را انتخاب نموده اید. «گور.وش.مه.دیک»، از افعال متقابل (Qarşılıqlı) است که زبان فارسی فاقد آن است! ضمن این که
«Haçandan bəri bir-birimizi görməmişik»
هم می تواند یک ترجمه دیگر از آن باشد.
راستی آقای پورپیرار پیشتر برای کلمه «زمان»، در زبان ترکی، واژه معادلی نمی دانست!! پس شما از کجا کلمه ی «ها چان» را برداشته اید؟!
2. در ترجمه ی جمله ی «پرنده را میبینم.»، تنها به جمله ی «قوشو گورورهم» اکتفاء کرده اید. در زبان ترکی، این جمله را می توان با فعل زمان گسترده (گئنیش چاغ) هم آورد که آن هم مختص زبان ترک است : «قوشو گورَرَم».
3. اگر کلمه ی «آچ» را به ترکی خوانده اید، حال اگر ترک زبانی مدعی شود، کلمه ی « آچار »، لغت ترکی است و به فارسی وارد شده است که حتی «ناچار» را هم از آن تولید کرده اند، خدا می داند به وی چه خواهند گفت : قوم پرست و ...
4. کلمه ی سبب را مثالا" فارسی انگاشته اید، با این حال گمان نمی کنم شما از واژه ی معادل آن در ترکی و فارسی بی خبر باشید! این که مسلمانان، از کلمه ای قرآنی به همراه مشتقات اش، استفاده می کنند، آیا دلیلی بر یدیش بودن آن زبان خواهد شد؟ ضمن این که در زبان «اویغوری» این کلمه به صورت «سوپ : səvəp» تلفظ می شود.
5. ترکان از واژه ی دیگری به جای «هرکس» هم استفاده می کنند که کاربردش نیز از آن بیشتر است. واژه «کیمسه» بسته به جملات (منفی و مثبت)، به «هیچ کس» و «هر کس» و همچنین به معنی «بی کس»، ( مثالا : «مهدی کیمسه سیزدی.» : «مهدی بی کس است.» ) استفاده می شود. خوب می بینید که «هرکس» را هم ترکان استفاده می کنند، ولی دلیلی بر نداشتن واژه معادل آن نیست.
ادامه دارد...
==========================================
پاسخ آقای مهدی مهدی به کامنت من :
آقای آی نا،
اولاً "زمان" هنوز هم معادل ترکی ندارد. "هاچان" به معنی "کی" و "چه موقع" دارد. به ندرت "چاغ" بشکل منفرد استفاده شده و معنی "موقع" دارد نه "زمان" مانند: "سحر چاغی" به معنی "موقع صبح".
ثانیاً هدف ما قدرت نمایی در حوزه توانایی زبان ترکی نبوده. این یادداشت عاری از هر گونه حب و بعض قومی است.
ثالثاً موضع خود را صریحاً روشن نکرده اید اگر ممکن است از لغات تمدنی و انتزاعی در ترکی هم صحبت کنید.
==========================================
کامنت من :
بخش دوم
آقای مهدی مهدی این تئاتر، با «فیلم نامه از پیش تعیین شده»، تمام خواهد شد، و وقت تلف کردن همه، بیهوده و بیخود است. جهت اطلاع بگویم، بر خلاف شما، لا اقل من نوعی نیازی به این نداریم تا افراد بی اطلاعی، مشروعیت زبان ترک را تایید کنند. چرا که در کامنتی به وی توهین شده است، ایشان از بی اطلاعی، ممنون شان هم شده هست! همچنین با گاف غلط املایی شخص توهین کننده، بر ترک نبودن وی شکی نیست.
کلماتی را مثال زدید و فرمودید زبان ترک از داشتن آن کلمات عاری است! و در انتها چنین نمودید که زبان فارسی از زبان ترکی برتر است!!؟
۱. کلمه بنا، یک کلمه عربی است. فارس برتری چنان به اوجش رسیده است که کلمات عرب را فارسی می انگارید!! لا اقل بیست دفعه، به همراه مشتقات اش در قرآن آمده است برادر! در ترکی از «Tikinti» ،«Kuriliş» هم استفاده می شود.
۲. آزاد در فارسی به چند معنی می تواند به کار رود. اگر در جمله منظور از آن «آزاد و برده» بود، خوشبختانه ما این کلمه انتزاعی را نداریم !! خوب است اسلام و شمشیر را بخوانید. ضمن این که باید بدانید در هیندی، کلمه آزاد را به تلفظ əzəda به کار می برند!! عجب روزگاری!
۳. هیندی ها کلمه «شهر» را به تلفظ Şahara به کار می برند. لطف کنید اول اثبات کنید این کلمه از این زبان به فارسی وارد نشده است! بعد برسیم به ترکی !
۴. بازار نیز اوضح من شمس است که از لغات زبان پارسی است و به تمامی زبان های زنده دنیا نفوذ کرده است از جمله : روسی، انگلیسی، ترکی، فرانسه و ...
گفتنی است اکثر افراد اهل مطالعه در مورد زبان ترکی، برخلاف پارسیان، زبان ترکی را برتر از زبان قرآن نمی گویند. اما به یقین بر برتریت زبان ترکی بر فارسی اشراف دارند. پس شما هر چه قدر بر برتریت زبان فارسی بر ترکی بفرمایید، برای ما لطیفه فرموده اید. ما مسلمانیم و از کلمات عرب در زبان مان، (هرچند کلمه متناظر در خود زبان است)، استفاده خواهیم برد. این را شما هر گونه توصیف می کنید، مختارید.
...................
ضمنا :
در شهر ترک آباد شما نمی دانم، اما، در اطراف ما، مردم اسم «آینا» را بر روی دختر می گذارند، نه بر پسر !
شما از پاسخ دادن به سوالم در نوشته ی قبلی طفره رفته اید : آیا این نوشته ها دلیلی بر یدیش بودن زبان ترکی خواهد شد؟!
چنین انتظاری در مورد اظهارتان در مورد «ها چان» داشتم. قبلا بر این نیز بودند که در ترکی معادل لغت (انتزاعی؟!) «موقع» اصلا نیست! چه خوب. پس یک کلمه بر دایره لغات ترک توسط شما افزوده شد.
دوست گرامی قرار بر این نیست که دست بر روی هر کلمه ای می گذاریم، در زبان دیگر، به همان مفهوم، کلمه ای باشد.
و همچنین جناب عزیز؛ معمولا، «وقع»، بر زمان دلالت نمی کند. پارسیان هستند که آن را به مفهوم «وقت» به کار می برند؛ پس بهتر بود برای رد معنی «ها چاق» دلالت بر چه زمان، از کلمه «چه وقت» استفاده می کردید تا شاید خودتان را هم دور بزنید!
(اگر غلط املایی داشتم عذر میخواهم)
ادامه دارد..
==========================================
پاسخ آقای پورپیرار به من :
جناب آی نا. انجمن یهودیان تهران هر از چند گاه مجله ای منتشر می کند به نام افق بینا، که کمان می کنم انتشار عمومی ندارد و محفلی است. در شماره ۳۴ آن مربوط به اسفند ۱۳۸۶ دو مطلب دیدم که می توان به عنوان مستندات مستقیم بنیان اندیشی ارائه داد. من هر دو اشاره را می آورم و باقی را به قدرت ذهن هرکسی وا می گذارم که خواندن عمیق و آموختن را بلد شده اند.
«روی سخن ام با تمامی ایرانیان یهودی است. آیا در تمام طول مدت زندگانی خود تا امروز لحظه ای را به یاد می آورید که در آن لحظه ایرانی بوده باشید ، اما یهودی نه و یا دمی را در خاطر دارید که در آن دم یهودی بوده باشید اما ایرانی نه. ایرانی بودن و یهودی بودن دست کم برای ما دو مفهوم با وصله به هم پیوسته نیست، حکایت سر و تن استکه اگر از هم جدا شوند نه سر، سر، و نه تن، تن خواهد بود. ایرانی یهودی همیشه ایرانی یهودی است، انکار هویت ایرانی اش انکار هویت یهودی اش هم هست. آیا توطئه گران و یا مخاطبان آن ها نمی دانند که ایرانی یهودی اگر ایرانی بودن خود را نفی کند دیگر یهودی هم نخواهد بود».
در همین شماره مطلب دیگری دیدم با عنوان فارسی - یهودی. که از مجله بخارا منتقل کرده بود، سراسر حرف مفت و تاریخچه سازی های آبکی برای زبان فارسی. ولی سر تیتر مقاله به مطلبی توجه می داد که اگر کسی از شر دروغ حتی به مقدار بال مگسی فاضله گرفته باشد، بسا نشانه ها که در آن خواهد یافت.
«یهودیان با سکنا گزیدن در مناطق مختلف ایران، زبان محل سکونت جدید خود را اتخاذ می نمودند و موادی از زبان های آرامی و عبری به آن می افزودند. اگر زبان یهودیان بر پایه یکی از زبان های ایرانی باشد آن را ایرانی - یهودی می نامند». (ص ۸)
این مطلب را پیش از این عنوان کرده و توجه داده بودم که این زبان بی پدر و مادر را در همه جای جهان یدیش نام می دهند. با این تفاوت که چون در ایران خالی از سکنه زبان محلی برای پخت چنین آش فرهنگی دل به هم زنی نیافته اند، هر کلنی مهاجر یهودی از همان یدیش پیشین خود استفاده کرده است که در آخرین محل سکونت خود ساخته بود. برای آن مجموعه ای از نو اندیشان که شاید سرانجام با رد دیرینگی زبان ترک به نیاز بازنگری در تاریخجه زبان خود معتقد شود، با توجه به فراوانی لغت فارسی و عربی که هویت مشخصی دارند تنها این می ماند که به دنبال مکان برداشت دیگر لغاتی بگردد که باز هم بومی ایران نیست.
==========================================
پاسخ آقای مهدی مهدی به من :
جناب آی نا و عربگری،
بی توجه به اینکه اصل موضوع چیست حول نگرانی واحدی می چرخید. نمی دانم اگر در این یادداشت از مزیت های زبان ترکی چند پاراگراف اضافه می کردم آیا آتش شما کمی فروکش می کرد یا نه. کسی نگفته "سبب" یا "بنا" فارسی هستند. کسی نمی خواهد بگوید فارسی از ترکی برتر است. اصلاً موضوع این یادداشت چنین مقایسه ای نیست. از نظر یک زبانشناس دایره قابلیت زبان ترکی بسیار فراتر از زبان فارسی است که قریب به تمام کلمات اصیل آن جامد هستند. افعال بسیار دقیق و متعدد، زایایی فوق العاده، توانایی گرداندن افعال در زمان های بسیار متنوع که در زبان ترکی آذربایجانی تنها تعداد زمان های ماضی به 22 نوع می رسد، تنها نمونه ای از قابلیت های زبان ترکی است. خوب آیا اعلام این ها تغییری اصل موضوع ایجاد می کند؟ آیا پس از محظوظ شدن از گرمای دلچسب آفتاب مشعشع زبان ترکی، انشاء الله رضایت می دهید که بر سر اصل موضوع برگردید؟
==========================================
پاسخ آقای پورپیرار به مهدی مهدی:
آقای مهدی - مهدی. زبانی چنان زنده و پویا و پر تحرک نمی تواند برای دریافت نامی برای شاه به فارسی رجوع کند. مگر این که قبول کنیم این زبان قدرتمند فرصت عرض اندام تا قریب ۳۰۰ سال پیش نداشته است.
==========================================
پاسخ خانم حاجی زاده به من :
آقای عربگری و خانم آی نا
بهتر است تحقیقی در باب دیرینگی زبان ترکی ارائه دهید، اگر معقول و مستند بود می پذیریم.
بعد از اینکه آنرا اثبات نمودید، روشن کنید این دیرینگی از چه جهت و در چه زمینه ای کارساز و کارگشای امور مسلمین بطور اعم و ترکها بطور اخص خواهد بود؟
ضمن اینکه یادآوری کنم معمرین اطراف من با از کلمه ی *ترک* برای نام زبانشان استفاده نمی کنند، به کرد کرد میگویند به عرب، عرب، اما خوشان را *عجم* می نامند و نه ترک!
آقای عربگری
حقیقت مستقل از داشته ها و نداشته های شما و بی نیاز از خوشایند و بدآیند جنابعالیست. اگر شما حقیقت را نمی بینید، علت و عیب را در چشمان خودتان جستجو کنید و نه در قامت حقیقت.
چرا گمان کرده اید حقیقت قادر نیست با علائق و دلبستگیهای شما سر و کاری داشته باشد!؟
این اولین باری نیست که ما با امثال شما برخورد میکنیم. شمائی که تنها نام محقق را یدک میکشید ولی در میدان محک، آنگاه که حقیقت دست روی نقطه ی حساس تمایلات و تعلقات شما میگذارد، یک منفعت طلب متعصب از آب در می آئید، انکار میکنید و دریدگی و هتک حرمت و نمک نشناسی و برخلاف شعارهایتان موضعی را اتخاذ میکنید که تا پیش از آن با ژستهای حق جویانه سرزنش میکردید.
جناب عربگری در این دنیای اهریمنی پر از دروغ و بهره کشی که ساخته اند، با مشغول ساختن ما به دارائیها و دلخوشیهای سخیفی، چنان ثروتهایی از ما سرقت و مصادره شده است که اغلبمان حتی متوجه نیستیم و آنوقت شما برای از دست دادن یک دیرینگی پوشالی ضجه مویه میکنید!؟ انگار با از دست رفتن طفل جگرگوشه ای، ماتم اسباب بازی شکسته اش را بگیریم!!!
اگر در اثبات دیرینگی قوم و زبان ترک ناتوان بودید، توصیه میکنم در الویت برنامه ی خود، آگاهیتان را از جایگاه خود بعنوان یک مسلمان توسعه دهید وگرنه به جرگه 206 ها بپیوندید که هر کدام در پی سوزشی از اینجا بریدند، و هرگز در تعقیب تائید گرفتن بر نیات و آمال شخصیتان به اینجا رجوع نکنید که بنیان اندیشی بی نیاز از تائید و حمایت امثال 206 و عارف هاست.
==========================================
پاسخ آقای محمد اوجال اولوتورک به من :
خانم آینا
جسارتا ممکن است بفرمایید در این تعطیلات نوروزی در کدام "باغ" رحل اقامت گزیده اید؟!!!
............................................................................
و در نهایت پاسخ تایید نشده ی من :
آقای مهدی مهدی کمی صبور باشید. من هیچ گاه قصد خود شیرینی را ندارم، تا چنین القاء نمایم که کلمه ی «بنا»، واژه معادلی را در ترکی ندارد. اگر طفره رفتن است، این شما هستید که از پاسخ به سوالهایم طفره می روید : آیا زبان ترکی را یدیش می دانید؟ آن هم با تعریفی که مورخ از آن می دهد!! شما هستید که توجهی به این نمی دهید، مثالا ترکان در برابر واژه ی هیچ کس، از چه استفاده می کنند! دوباره تاکید می کنم، در زبان ترک، هر چند از لغات زبان های دیگر استفاده شود، اما دلیلی بر نداشتن لغات معادل در آن نیست. چندی پیش، به چند صفحه از کتاب « انجیل ترکی آذری » که همین مترجمان شرکت تورات ترکی، در شهر لیپسق (لایپزیگ در آلمان) به همان سال (1893) انتشار داده اند، نگاهی افکندم، و به جمله ی « و پطرس و یعقوبن قرداشی یوحنادن سوای اوزی اینن کتمکه بر کیمسه یه اذن ویرمدی. » رسیدم. با وجود اینکه کتاب های اسلام گونه ی عتیقتری، به ترکی، در اختیار دارم که حداقل قانون هارمونیکی زبان ترک را رعایت می کنند، اما چنان چه قبلا، با توجه به دیکشینری ارائه شده، بر وجود کلمه «کیمسه» اشاره ای داشتم، این را هم به تایید آن سخنم، از من داشته باشید، که تا اندک اندک به فکر دست و پا کردن لغات دیگری که زبان ترکی ندارد!، شوید!
خداوند را شاکرم، حداقل این مباحث به آن شده است که مورخ اندکی سال ظهور زبان ترکی را جا به جا کند و به دو قرن پیش تر، یعنی تا نزدیکی 300 سال پیش، بکاشند؛ به هر صورت به این اشاره ای ندارد که قبل این 300 سال، زبان این مردمان بنده خدا، چه بوده است، تا شاید کاسه گدایی را به آن زبان پیشینشان دراز کنند و لغت به عاریه بگیرد!!! واژه ی شاه که در فارسی بودن شک است، به فارسی گرفته می شود که حتی در مقابل زبان ترک، به تعریف و تمجید از زبان فارسی، از همان داستان های شاهنامه معروف!، کلمه « خرد » را پیش می کشند، اما به دیگران که می رسد، به معنی « خان »، اسم « جنگیز خان » هم نظری نمی کنند، که چیست!
موفق باشید.