جوانکی به دیدار آمده بود، خرد سالی تازه زبان گشوده، با ابروانی نازک، اما چشمانی درشت، در قنداقی نرم و تزئین شده، با پستانکی در میان لب انداخته، با فشار دندان تازه در آمده اش، بر سکوت اتاق می شکست. پس از ادای تعارفات معمول، ساکت و سر به بالا، بی ادای کلامی، مشغول خوردن لیوان شیر، بود. هم چنان در سکوت به لیوان شیر، خیره بود و ناگهان صدا برخاست و با گریه ای تر شده در بارش قطرات اشک، گفت : .... بگذریم.
بنیان اندیش:
بنیان اندیش کسی است که به هر چیز که رسید، تفکر کند : این را چه کسی ساخته است ؟ آیا سازنده این شیء یک یهودی بوده است ؟ و ... . با آنچه فرا آموخته، شروع به کند و کاو می کند. 6 ضلعی ، هفت ستون، اعداد 6 یا 7 یا 12 یا 13 یا 14؛ (اگر مقیاس های دیگری هم هست من نمی دانم!) به ترتیب بر دایره تحقیقات می افزاید. همه یهودی اند جز خودش ! البته خودش هم بنا با اظهارات استادش باید یهودی باشد و شود !
نگاهی به این تصویر، از مجاهدین مسلح در انقالاب مشروطه، که به وضع فجیعی نوساخته است و از مجموعه تصاویر سایت مطالعات تاریخ معاصر برداشته ام، مورخ را گوش مالی می دهد که تا کجا باید به استیلای دروغ در دانسته ها و داشته های ملی و قومی موجود، رسیدگی کند. به آن سفید پوشی توجه کنید که در انتهای سمت چپ عکس، ظاهرا بر جمجمه معممی در ردیف زیر دست خود نشسته و چون جایی برای استقرار پای دوم خود نیافته، پس آن را به همراه نیاورده است! مورخ با مطالعه دقیق چند عکس متفاوت از تجمع تفنگ به دستانی در زمان اتقلاب مشروطه، خود را کاملا مجاب می بیند تا اعلام کند کسانی با ارسال مجعولاتی مصور و نامصور، یک دگرگونی ساده و رسمی، در صفحات فوقانی اجتماع را، تبدیل به انقلابی در منطقه کرده اند که گویی راه خود را برای استقرار مشروطیت، از میان مجرای خون گشوده اند.
(کتاب چهارم، برآمدن مردم، مقدمه، 3، ناصرپورپیرار)
مطمئن باشید این تصویر را یهودیان برای پنهان سازی « رد پای کشتار اجدادشان »، جعل کرده اند. بنا بر این شمایی که تصویر رو به رو را می بینید، توجه ندهید که « آرنج دست چپ » آن شخص مورد علاقه آقای پورپیرار، بر « زانوی پای چپ » تکیه و گذاشته است. بر چین خوردگی بر زانوی چپ مرد سفید پوش توجه ندهید تا خدایی نکرده از « بنیان اندیشی تان » چیزی کاسته شود. پس با امید دادن بر خود با جملاتی همانند « تو می تونی » بر خود بقبولانیم و بر ابر مرد شرق میانه، استاد متفکر و تیزبین، آفرین بگوییم ! صد البته باید بر صبر ایشان، که اندکی هم از صبر ایوب، پا فراتر گذاشته و سبقت فرموده است، سر تعظیم فرود آورد. چرا که ایشان تمامی این معجولات را می دانستند، فقط اندک اندک مطالب را عرضه و روا می دارند، تا همانند کامپیوترهای قرون وسطی ای، خدایی نکرده، هنگ نکرده و سبب سوزش سی پی یو نشود ! شاگردان ایشان باید پا فراتر از پای استادشان بگذارند، و نظرات و تز هایی بل قوی تر از نظرات استاد بدهند. مثلا با سوال از استادشان، به ایشان توجه دهند که مگر آن زمان اسلحه وجود داشته است که این مرتیکه ها اسلحه برداشته اند. یا مثلا در آن زمان کت سفید رنگ وجود نداشته و در نهایت توجه عمیق کنند که اصلا آن زمان کلا وجود خارجی نداشته است و خیلی نهایت ما هم که هستیم در واقعیت هستیم ولی در حقیقت نیستیم !
ای کاش بر نوع نشستن وی که گارد یک تفنگ دار نیست و میدان مبارزه را در «توالت شرقی» اشتباه گرفته است، ایراد می گرفتند، تا کمتر به یاد اتلاف عمر ، در رکاب ایشان شویم.
در این عکس از مردمانی غیر مسلح نیز قانون جعل را رعایت کرده اند تا حضور جماعت در ماجرای مشروطه را جدی بگیریم. به آن مرد سفید پوش انتهای سمت چپ نگاه کنید که گویی پوستر نیم تنه مرد دیگری در فراز سر او نصب است! و به آن سفید پوش دیگر میانه عکس، که در نیم دایره برجستگی شکم او، چهار نفر گنجیده اند. تعیین روابط هندسی در این تصویر که معلوم کند کدام یک نشسته و کدام یک ایستاده اند، ممکن نیست.
(کتاب چهارم، برآمدن مردم، مقدمه، 3، ناصرپورپیرار)
واقعا باید بر داشتن چنین استادی تن و جان را فدا نمود. دست که بر هر تصویر می گذارد، اولین سفید پوشی را که می بیند به آن متمرکز می شود و ایراد می فرماید. البته ایشان توجه به این نداده اند، مردی که در طرف سفید پوش وسطی است، چه گونه آن عصای به آن بزرگی را با خود حمل می کند؟!!!
به زانوی آن پیرمرد در اواسط ردیف جلو، توجه کنید، یا بر آن پیرمرد سفید ریش کنار دست وی، که دست بر روی زانویش گذاشته، نشسته است، توجه نمی دهد و همقد نبودن و هارمونیک نایستادن افراد را به جای تایید عکس، جعل دیگری از یهود معرفی می کنند. احسنت بر تو !
و این هم عکسی با روابط منطقی سطح و حجم از چند تفنگ دار با لباس فورم نظامی، که گرچه در قاعده مطلب دلیلی برای برقراری ارتباط با انقلاب مشروطه در ایران ندارند، ولی به عنوان فضا سازی صحیح در چنین اجتماعاتی قابل عرضه اند.
(کتاب چهارم، برآمدن مردم، مقدمه، 3، ناصرپورپیرار)
همه افراد این تصویر سفید پوشان اند، پس کل تصویر را به جریانات دیگری از آن زمان دانسته اند! البته برای دانستن چه چیز بودن جریان، حتما باید صبر نمایید و همیشه حق را به استاد دهید. در این تصویر نیز اگر چه به آخرین فرد نشسته سمت راست، توجه نمی دهند که کلاه زائده ی اضافی به رنگ سفید دارد و آن کمربند تیر رگبار، تا انتهای شانه امتداد ندارد. به هر صورت استاد ما یکه تاز است!
ظاهرا این تصویز نمایانگر اجتماعی از مشروطه خواهان در برابر سفارت انگلیس است و هرچند نمی دانیم سفارت انگلیس نمایش داده شده در این عکس در کجای پای تخت مستقر بوده، اما ردیفی از پرچم های کاغذی در بالا ترین نقطه و نصب چند قالیچه بر دیوار رو به رو، در سمت راست و از همه سرگیجه آورتر نصب یک چهل چراغ و لوستر اشرافی در خیابان و ورودیه به مغاره و پیشانی تونل میانی، با آن وصله پارچه ای در میانه، چندان مسخره است، که موضوع اصلی این تصویر یعنی بی تناسبی های هندسی آن را بی رنگ می کند.
(کتاب چهارم، برآمدن مردم، مقدمه، 3، ناصرپورپیرار)
در یک نظر، اوج هنر در ارائه جعل یهودیان ! چنان سایه های آن پارچه ی نصب شده در پیشانی تاق و برگ های درختان را درست کرده اند که باید دهان باز با حیرت تمام بر هنرمندی یهودیان غبطه خورد. از ایراد گیری بر لوستر، باید چنین دریافت شود که جریان برق و ساخت لامپ های رشته ای را بایستی ادیسون بعد از جریانات مشروطه ی مجعول و مجهول، کشف و عرضه می داشته است. اگر قبل آن بود، پس بدانید ادیسون نیز جعلی و برای پر کردن قتل عام پلید پوریم ساخته شده است. پرچم و فرش و این حرف ها، هم که از آثار های پس از انقلاب اسلامی است که دانش آموزان بر زینت کلاس و سالن مدرسه می افزایند. و هر کس «بر عکس» این سخنان را بگوید، قطعا یهودی است و باید با انگ آنوسی ترور شخصیت شود.
این عکس را هم گویا از تجمع مردم در برابر سفارت انگلیس گرفته اند. اگر آن تصویر پیشین قانع تان نکرد که انبوه مردم در قفای انقلاب خود جمع بوده اند، شاید این عکس که شاهکاری در فن رتوش و باز سازی چند تصویر مختلف است، معلوم کند که کار کشته هایی در فن جعل، از خطوطی در مکعب نقش رستم تا اسناد تاریخی معاصر، چه استخوانی خرد کرده اند؟! در این جا هرچند از تعداد قالیچه ها کاسته شده اما بر لوسترهای اشرافی میان خیابان افزوده اند. در پشت لوستر بزرگ و میانی یک پارچه نویسی نصب است، پرچمک های کاغذی بیش تر شده، با طنابی در بین جماعت که گویی برای اعدام کسانی به بلندایی نامعلوم کشیده اند و فضای فراز سر مردم بر اثر گرد و غبار و نور افشانی بی مبدایی سفیدی می زند و درخشان است. یک تیم کامل در بازشناسی امور شیادی لازم است تا بتوانند یکی از ده ها گره این عکس مسخره را باز کنند.
(کتاب چهارم، برآمدن مردم، مقدمه، 3، ناصرپورپیرار)
این هم برای آن کسانی که هیچ چیز اثبات شده بنیان اندیشان را نمی پذیرند! یهودیان حمار، در این عکس جعلی چنان اسفند دود انداخته اند که شمارش تعداد افراد را از مجال انگشتان رئیس « بنیان اندیشان »، ربوده است و فرصت عرض اندام و گاف گیری آن را برای ارتقاء درجه، به شاگردانی چون مهدی مهدی بخشیده است. نه بر آن طناب ها، بل قرار بر این بوده است که بر آن تیر دو نیم شده، فردی را به دار عدالت بسپارند که گویا بار اضافی بر اثر پر خوری، جان و فرصت دوباره ای به او بخشیده است!!
بفرمایید. این هم از همان پرچم های 22 بهمن 57 که در مشروطه نیم قرن قبل از آن استفاده کرده اند!!!!؟!. اگر به مابین عکس متمرکز شوید، خواهید دید که چند خودرو را هم برای ایجاد انقلاب پوشالی به آن افزوده اند. بنیان اندیشی با مطالعه مطالب پیشین، به یقین تاریخ اختراع اتومبیل را به پس از انقلاب مشروطه می داند؛ وانگهی چه گونه خودروی ملی قاجاریه، از فراز تاریخ آن زمان سر بر در آورده است؟!!!!!! (ادامه دارد)